نویسنده
استادیار پژوهشکده مهدویت و اینده پژوهی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
The word “al-Qāʾim” is one of the most quoted titles in the narrations related to Mahdism; However, in Hadith-studies, this word has not been comprehensively and independently discussed. On the other hand, the abuse of related narrations to the issue of al-Qāʾim by some deviations through reconciling this title with some specific examples doubles the necessity of dealing with this term.
The present article, by a descriptive-analytic approach and based on data-oriented information and through explaining the word “al-Qāʾim” and examining it in Shiite sources, it tries to depict as clear an image of this word as possible. This research shows that the mentioned word has been considered in two cases: the uprising of Ahl al-Bayt (the Infallible Imams of Shia) and the uprising of Imam Mahdi (pbuh). The second case, which has various functions, including the spread of justice and the stablishing of a world government, is only used for Imam Mahdi (pbuh) and other Infallible Imams, while denying to be the promised upriser, considered it exclusive to the last Imam, Imam Mahdi (pbuh); and there is not any Hadith about two or more uprisers at the Time of Appearance.
کلیدواژهها [English]
بررسی تحلیلی مفهوم و مصداق «قائم» در روایات شیعی
مسلم کامیاب[1]
چکیده
واژه «قائم» یکی از پربسامدترین واژگانی است که در روایات مهدوی منعکس شده؛ امّا در مطالعات حدیثی، به طور جامع و مستقل به این واژه پرداخته نشده است. از طرف دیگر، سوء استفاده برخی از جریانات انحرافی از روایات قائم و کاربرد آن در مصداق خاص، ضرورت پرداختن به این واژه را دو چندان میکند.
نوشتار پیش رو که با روش توصیفی ـ تحلیلی و بر اساس اطلاعات داده محور به فرجام رسیده است؛ تلاش دارد، ضمن تبیین واژه «قائم» و بررسی آن در منابع شیعی، تا حد امکان تصویری روشن از این واژه ارائه کند. این پژوهش نشان میدهد واژه مذکور، در دو مصداق مورد توجه بوده است: قائمیت اهل بیت و قائمیت امام مهدی4. مصداق پایانی که کارکردهای مختلفی، از جمله گسترش عدالت و تشکیل حکومت جهانی دارد، تنها در مورد امام مهدی4 به کار رفته و اهل بیت، ضمن نفی قائمیت موعود از خود، آن را به امام مهدی4 منحصر دانستهاند و روایتی مبنی برتعدد دو قائم در دوران ظهور وجود ندارد.
واژگان کلیدی: حدیث امامیه، مهدویت، قائم، قائمیت اهل بیت، قائمیت امام مهدی، جریانهای انحرافی مهدویت.
مقدمه
در بسیاری از اسناد و متون روایی شیعه، به جای تصریح به اسم یا کنیه ائمه، از آنان با «القاب» یاد شده است. در مورد امام مهدی4 در منابع روایی، زیارات و نیز کتابهای رجالی و شرح حال امام عصر4، بالغ بر صد اسم، کنیه و لقب برای آن حضرت عنوان شده است.[2] البته برخی از آنها نمیتوانند لقب یا کنیه آن حضرت باشند، بلکه واژههایی هستند که برای آن حضرت در متون روایی یا زیارات برای وصف حضرت به کار رفته، یا بدون هیچ گونه مستند معتبری به اشتباه به آن حضرت منسوب شدهاند.[3] در این بین، یکی از مشهورترین القاب امام مهدی4، «قائم» است که در منابع روایی، فراوان به آن اشاره شده است.
از آن جا که بار معنایی این لقب همواره با قیام و گسترش عدالت گره خورده است؛ در طول تاریخ، مدعیان دروغین تلاش کردهاند با قیام و ادعای گسترش عدالت، خود را مصداق قائم و موعود پایانی بدانند. امروزه برخی دیگر از جریانهای انحرافی، مانند جریان احمد بن اسماعیل بصری، علاوه بر اعتقاد به قائمیت امام مهدی4، احمد بن اسماعیل را قائم میدانند و به تعدد قائم معتقدند[4]. تمسک آنان به ادعای قائمیت، بر اساس روایات شکل گرفته و لذا ضرورت بررسی این واژه و بازتاب آن در منابع حدیثی قابل درنگ است که میتوان این نکته را در چند پرسش مطرح کرد: این واژه در منابع فریقین به چه نحو گزارش شده است؟ قائم در روایات در مورد چه فرد یا افرادی به کار رفته است؟ آیا مقصود از قائم در روایات فردی خاص است ؟ بر فرض اثبات انحصار به فردی خاص، ادعای قائمیت گروهها و افراد دیگر چگونه پاسخ داده میشود؟
نوشتار پیش رو که با روش توصیفی ـ تحلیلی سامان یافته، در صدد پاسخ به سوالات مذکور است. آنچه در این زمینه مفروض است، این که «قائم» در لغت به معنای بر پا خاسته است؛ اما به سبب کاربست فراوان آن در امام مهدی، هر گاه از آن یاد میشود، به وصف و لقب امام مهدی انصراف دارد، مگر آن که قرینه ای برخلاف آن وجود داشته باشد.
«قائم» اسم فاعل از ریشه «ق- و- م»[5] است؛ اما در آن اعلال صورت گرفته است: قاوم (حرف عله «واو» بعد از الف زاید به همزه تبدیل شده و به شکل قائم در آمده است.) قائم در لغت، به معنای به پا خاسته و قیامکننده بر امری است که جمع آن «قُوَّم» «قُیم»،«قُیّام»،«قِیّام»[6]و متضاد آن «قعود» عنوان شده است و معانی آن با توجه به موضوعات، مختلف است.[7] در لغتنامهها برای «قائم» کاربردهای معنایی دیگری بیان کردهاند؛ مانند: «قام قائم الظهیره». این جمله وقتی کاربرد دارد که خورشید در وقت ظهر آرام حرکت میکند و بیننده گمان میکند که خورشید متوقف شده است.[8] همچنین گفته میشود «قائم السیف»؛ یعنی دسته شمشیر[9]، یا «القائم بالدین»؛ یعنی متمسک و پاینده به دین، ثابتقدم در دین و یا این که میگویند.[10]
«قائم» در اصطلاح حدیث شیعی، صفتى است از اوصاف امام مهدی که به ستایش او ناظر و به آن شهرت یافته است.
بر اساس اطلاعات داده محور، اولین گزاره اصطلاح «قائم» با مصداق امام مهدی4، از کتاب سلیم بن قیس هلالی(م76ق) به دست رسیده است. خزاز رازی(قرن 4ق) با سند خود از سلیم بن قیس روایت کرده است که پیامبر اسلام نهمین فرزند از نسل امام حسین را «قائم» معرفی کرد[11].
پس از کتاب سلیم، در کتاب اصول سته عشر در سه اصل زید الزراد[12]؛ ابی سعید عصفری[13] و جعفر بن محمد حضرمی[14] واژه قائم به کار رفته است. کلینی در کتاب الکافی احادیث این سه اصل را با اندکی تفاوت نقل کرده است. [15] از آن جا که در انتساب یا نسخه دو اثر پیش گفته ـ سلیم بن قیس و اصول سته عشر ـ تشکیک شده است،[16] اولین منبع معتبر و مکتوب که واژه قائم در آن به کار رفته، قرب الاسناد حمیری است.[17]پس از آن، در منابع حدیثی متقدم دیگری چون تفسیر قمی[18]، النوادر[19]، محاسن[20]، بصائر الدرجات[21]، تفسیر عیاشی[22]، الکافی،[23] واژه قائم نقل شده است. همچنین در سه کتاب اختصاصی مهدوی: الغیبه نعمانی[24]، کمال الدین و تمام النعمه[25] و الغیبه طوسی[26] واژۀ مذکور فراوان نقل شده است. در این باره بیشترین احادیث از صادقین ملاحظه.
برای کشف مصداق قائم، بررسی روایاتی که در این زمینه ذکر شدهاند، ضروری است. در این روایت بر دو مصداق آن تأکید شده است:
روایاتی که به قائمیت اهل بیت اشاره دارند؛ دو گونه ذکر شدهاند:
3-1-1. روایاتی که تمام اهل بیت را قائم میداند
در این معنا، وصف قائم، تمامی ائمه را شامل است و هر امامی در زمان خود قیام کننده به اوامر الاهی است. عباراتی مانند: «الإِمَامُ...ِقَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ امام قیام کننده به امر خداوند است»[27]؛«کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّه تمامی ما اهل بیت قیام کننده به امر خداوندیم »[28] و «الامام...الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى؛ امام قیامکننده امیدبخش است»[29]؛ نشاندهنده این معناست. در این زمینه مرحوم کلینی در کتاب الکافی بابی با عنوان «ان الائمه کلهم قائمون بامرالله»؛ با ذکر چند روایت به این نکته پرداخته است.[30] ابو خدیجه از امام صادق7 راجع به امام قائم4 پرسید؛حضرت فرمود:
کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى یَجِیءَ صَاحِبُ السَّیْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّیْفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَیْرِ الَّذِی کَانَ؛ همه ما قائم به امر خداییم؛ یکى پس از دیگرى تا زمانى که صاحب شمشیر بیاید؛ چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستورى غیر از آنچه بوده است، مىآورد.[31]
در روایت ذکر شده، وصف قائم تمامی ائمه را شامل است. نکته در خور توجه آن است که گرچه در این دست روایات، از وصف قائم استفاده شده است؛ در معنای قائم موعود با کارکرد عدالت گستری به کار نرفته؛ بلکه مراد از قائم، قیام کننده به امر امامت، سرپرست امور شیعیان بر دنیا و آخرت و حافظ شریعت نبوی از تحریف دشمنان است.[32]
بر اساس همین تفسیر است که وقتی از امام باقر7 راجع به قائم سؤال شد؛ حضرت دست خود را به امام صادق7 زد و فرمود: «به خدا که این قائم آل محمد است.» عنبسه میگوید: چون امام باقر7 وفات کرد، خدمت امام صادق7 رسیدم و این خبر را به ایشان دادم؛ حضرت فرمود: «جابر راست گفته است.» سپس فرمود: «شاید شما عقیده ندارید که هر امامى، بعد از امام پیش از خود قائم است؟»[33]
طبق این بیان، هر امامی در دوران خود قائم به امر خداوند است و پس از شهادت، این مسئولیت به امام دیگری واگذار میگردد و این فرایند تا ظهور قائم موعود ادامه دارد.
بنابراین، کاربرد قائم در این نوع روایات، برای اهل بیت قطعا به معنای گستراننده عدالت در تمام جهان و ایجاد حاکمیت مطلق اسلام نیست و تنها میتواند به عنوان قائم به اوامر الاهی، با توجه به شرایط زمان تلقی گردد. البته برخی از روایات به طور خاص، به قائمیت برخی اهل بیت اشاره دارند. تعدادی از این گزارشها به قائم بودن امام علی7 و یا امام حسین7 اشاره کردهاند؛ مانند آنچه پیامبر درباره امام علی7 فرمود: «وَ أَنْتَ الْإِمَامُ لِأُمَّتِی وَ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ فِی رَعِیَّتِی[34]؛ پیشواى امت منى، و تو به پادارنده عدالت در میان رعیت منى.»
در این دست روایات، قائم با واژه «قائم بالقسط» ذکر شده است که به دوران حکومت امام علی7 و آغاز قیام امام حسین7 ناظر است. بدیهی است که اگر امامی زمام حکومت را به دست گیرد، یکی از اهدافش اقامه قسط در جامعه است. در دوران حکومت امام علی7، این مسئله قابل صدق است و میتوان امام علی7 را به پا دارنده عدالت نامید؛ اما اقامه عدالت در دوران ایشان در محدوده زمانی و مکانی خاص شکل گرفت و به سبب دشمنیهای حاکمان بنی امیه اقامه عدالت شکل جهانی به خود نگرفت. درباره امام حسین7 نیز ترسیم اهداف قیام خود، در تبیین جایگاه اماماند که یکی از شئون امام اقامه قسط است. بنابراین، کاربرد قائم مثل موارد قبل به معنای گستراننده عدالت در تمام جهان و ایجاد حاکمیت مطلق اسلام نیست و تنها میتواند به عنوان قائم به اوامر الاهی، با توجه به شرایط زمان شمرده شود.
3-1-2. قائمیت امام موسی بن جعفر
در برخی گزارشها، درمورد امام کاظم7 توصیفاتی آمده مبنی بر این است که ایشان قائم موعود و پایانی است. به عنوان نمونه از امام صادق7، چنین نقل شده است:
ابْنِی هَذَا یَعْنِی أَبَا الْحَسَنِ ع هُوَ الْقَائِمُ وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ هُوَ الَّذِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً[35]؛ این پسرم؛ یعنى ابو الحسن [= موسى7] قائم است و این از امور حتمى است و او زمین را از عدل و داد پر مىکند؛ چنانکه از ظلم و جور آکنده شده باشد.
این روایت و مشابه آن، با روایاتی که امام مهدی را به عنوان قائم موعود با همان کارکرد عدالت گستری معرفی میکنند، همخوانی ندارند و به نوعی با آنها متعارضاند. در پاسخ به آن میتوان چند نکته را ذکر کرد:
الف) روایت مذکور و شبیه به آن، توسط شیخ طوسی در کتاب الغیبه نقل شده است. ایشان که برخی از روایات واقفیه را از کتاب «فی نصرة الواقفة» نقل کرده است[36] در نقد مستندات واقفیه، بر خبر واحدبودن این روایات تأکید دارند، مراد وی از اخبار واحد، نقل آن تنها در کتابهای واقفیه است و در آثار امامیه از این اخبار اثری وجود ندارد. شیخ معتقد است قائمیت امام مهدی از امور مسلّم است و با این اخبار واحد نمیتوان در آن امر مسلّم خدشه کرد. تنها دلیل ذکر این گونه روایات از سوی ایشان بررسی و نقد آنها بوده است و از اساس، در هیچ منبع دیگری یافت نمیشود.
ب) این روایات شائبه جعل و تحریف دارد؛ چرا که معرفی امام کاظم7 به عنوان مهدی موعود و قائم آل محمد از اساسیترین مولفه فرقه واقفه به شمار میرود. با القای این اندیشه در میان شیعیان اعتقاد به بازگشت امام کاظم7 و قیام او تثبیت میشد و وکلای امام به عنوان نمایندگان مشروع قائم که اکنون در غیبت است، همچنان در مقام خود باقی میماندند. برای ایجاد پذیرش این عقیده در میان شیعیان به نصوصی نیاز بود که موجب وجاهت شرعی آنان گردد. از این رو رهبران واقفه روایاتی را بیان میکردند که به نقل از امامان پیشین بر قائم بودن امام کاظم7 تأکید میکرد. بنابراین بخشی از روایاتی که بر قائمیت امام کاظم7 تأکید دارند، بر ساخته واقفیه هستند. شاهد این مطلب، وجود راویان واقفیه، مانند جعفربن سماعه[37] در روایت اول است. همچنین روایت دیگری از کشی است که ضمن تأکید بر واقفی بودن زرعه بن محمد حضرمی نوشته است: حسین بن قیاما گفت: از امام رضا7 پرسیدم: فدایت شوم، پدرت چه کرد ]عاقبت ایشان چه شد[ گفت: «در گذشت، چنان که پدرهای آنان نیز درگذشتند.» گفتم: با این حدیث که از طریق سماعه بن مهران از امام صادق7 نقل کرده است، چه کنیم؟ فرمود: در این فرزندم ]کاظم[، شباهت پنج پیامبر وجود دارد: مورد حسد قرار مىگیرد؛ همچنان که به یوسف7 حسد ورزیده شد و غایب مىگردد، همچنانکه حضرت یونس7 غایب شد ...» و سه شباهت دیگر را ذکر کرد.» امام رضا7 در پاسخ پرسش من فرمود: «زرعه، دروغ گفته و سخن را برگردانده است و حدیث سماعة، اینگونه نیست. سماعه چنین نقل کرده است که امام صادق7 فرمود: «در صاحب الأمر]= یعنى قائم[ شباهت پنج پیامبر وجود دارد و ابنی را نگفته است.[38]»
ج) مجموعه ای از روایات وجود دارند که به طور ویژه قائمیت امام کاظم7 را نفی میکنند. این روایات را شیخ طوسی در ابتدای کتاب الغیبه خود گزارش داده است. حسن بن حسن میگوید: به محضر امام کاظم7 عرض کردم:
[اجازه مىفرمایید] از شما مطلبی بپرسم؟حضرت فرمودند: «از امامت بپرس.» گفتم: چه کسى [براى جانشینى] مورد نظر شماست؟ من امامى غیر از شما نمىشناسم. حضرت فرمودند: «على، پسرم، که من کنیه خودم را به او بخشیدهام.» گفتم: آقاى من! مرا از آتش جهنم نجات بده و خلاصم کن. چون امام صادق7 فرمودند که شما قائم به امر امامت هستید. حضرت فرمودند: «مگر من قائم به این امر نیستم؟» بعد فرمودند: «اى حسن! هر امامى که در امّتى پیشوا و قائم به امر ولایت است، او قائم ایشان است و هرگاه از دنیا برود، کسى که پس از اوست، همان قائم به امر و حجّت خداست، تا زمانى که قائم و حجّت از مردم غایب شود. بنابراین، همه ما قائم هستیم. پس آن گونه که با من رفتار مىکردى [و ولایت مرا پذیرفتى]، با پسرم، على همانطور باش[39].»
ترکیب و بافت واژه «قائم» با مصداق امام مهدی در روایات، به صورت متنوع آمده و در بیشترین روایات، بدون هیچ گونه قید به طور مطلق ذکر شده است[40]؛ اما در برخی روایات این لقب به همراه مضاف با گونههای متعدد ذکر شده است. ترکیبهای «قائمنا»[41]، «قائم آل محمد»[42]، «القائم من اهل بیتی»[43]، «قائم العدل»[44]، « القائم بالحق»[45]، «القائم بالسیف»[46]، «القائم بالقسط»، «القائم المامول» [47] و «قائم امتی»[48]؛ از مهمترین مواردند. از میان این نُه گونه، صرف نظر از خود واژه قائم به نظر میرسد ترکیب «قائم آل محمد» بیشترین تعداد روایات را به خود اختصاص داده است. با توجه به حجم انبوه روایات امام مهدی با واژه قائم، گفتنی است:
اسم قائم مانند اسم پیامبر[49] است، ولی برده نمیشود[50]. وی نهمین فرزند از نسل امام حسین7 است؛[51] دارای عمری طولانی[52] است و برای ظهورش زمانی مشخص نگردیده[53]؛ اما شناخت و معرفت او دارای اهمیت فراونی است؛ به طوری که معرفت به آن حضرت، به منزله حضور در خیمه ایشان[54] وحتی شهادت در راه او شمرده شده است.[55] ایشان دارای دو غیبت [56] است؛ یکی قصیر و دیگری طویل.[57]برای غیبت او علل و حکمتی است.[58]
قبل از ظهور قائم، علائمی مانند خروج یمانی، سفیانی، منادی آسمان، خسف بیدا، قتل نفس زکیه رخ خواهد داد؛[59] هنگام ظهور به شکل یک جوان ظهور خواهد کرد؛[60] میراث انبیای دیگر مانند لباس پیامبر، عصای موسی را به همراه دارد؛[61] جبرئیل اولین بیعت کننده با اوست[62] و پیروان او دو گروهند: گروهی همان سیصد و سیزده نفرند[63] که بیشتر آنان جوان[64] و گروهی دیگر رجعت کنندگان[65] هستند. در این هنگام حضرت عیسی7 نزول و به قائم اقتدا خواهد کرد.[66] در برخی روایات، سیره قائم مانند سیره امام علی7 شناخته شده است.[67] رشد عقلانی مردم[68] و اهتمام ویژه قائم به گسترش عدالت[69] و احکام تعطیل شده مانند زکات،[70] از دستاوردهای مادی و معنوی حکومت ایشان است.
بی گمان در روایات دیگر مهدوی، با واژگان دیگری مانند «مهدی» توصیفات دیگری از قائم پایانی به دست خواهد آمد؛ اما آنچه ذکر شد، مجموعه ای از روایاتی بود که سخن از قائم در آن آمده و مراد از آن، امام مهدی است.
3-2-1. بررسی ادله قائمیت امام مهدی
کاربرد فراوان واژه «القائم» موجب گردیده است که در برخورد اولیه ذهن با این واژه، نام امام مهدی به ذهن متبادر شود. زمانی که لفظ را به کار میبریم، اولین معنایی که از این لفظ به ذهن خطور میکند، «تبادر» گویند که اصولیان آن را دلیلی بر معانی الفاظ دانستهاند. اگرقرینهای خاص بر ائمه دیگر در آن وجود نداشته باشد، امام مهدی منحصر است؛ به طوری که اگر کسی بخواهد ادعا کند مراد از این قائم فرد دیگری است، باید قرینه ای قطعی ذکر کند. منشاءاین تبادر دو دسته از روایات است:
3-2-1-1. روایات مثبت قائمیت امام مهدی4
مراد از روایات مثبت، آن دسته از گزارشهایی هستند که در آنها واژه قائم به طور مطلق به کار رفته و در کنار آن قرائنی به کار رفته است که به امام مهدی4 اختصاص دارد و اطلاق آن به غیر ایشان، به دلیل نیاز دارد. این روایات به چهار دسته قابل تقسیماند:
الف) روایات عددی: مراد روایاتی هستند که در آنها به تعدد ائمه اشاره شده و قائم به عنوان امام دورازدهم معرفی شده است.[71] به عنوان نمونه در روایتی از امام باقر7 آمده است: «یَکُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ[72] بعد از حسین بن على7 نُه امام هستند و نهمین آنها امام قائم4 است.»
بازحسین بن خالد میگوید: از امام رضا7 سوال کردم: «مَنِ الْقَائِمُ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی[73]؛ اى فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بیت کیست؟ حضرت فرمود: «چهارمین از فرزندان من.»
حسین بن خالد در اینجا از واژه «من القائم» در صدد پرسیدن این نکته است که مصداق قائم آن کیست؛ حضرت رضا7 در پاسخ به طور صریح و آشکار ایشان را چهارمین فرزندان خود معرفی و به طور ضمنی، قائمیت دیگران را نفی کرده است.
در روایات دیگری این لقب برای امام مهدی4 به کار رفته است؛ مانند: «اخْتَارَ مِنَ الْحُسَیْنِ الْأَوْصِیَاءَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ هُوَ ظَاهِرُهُمْ وَ بَاطِنُهُمْ[74]؛ القائم... هوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِی مُوسَى[75]؛ قَائِمِنَا السَّابِعُ مِنْ بَعْدِی.[76]»
گستردگی این روایات به حدی است که ذکر تمام آنها مجال دیگری میطلبد.[77] آنچه قابل اهمیت است، اینکه در تمام این روایات، منظور از قائم که به طور مطلق ذکر شده، امام مهدی4 است.
ب) استفاده از واژه قائم در روایت خفای ولادت: مسئله خفای ولادت، گرچه در مورد انبیای الاهی، مانند ابراهیم و موسی7 دارای سابقه است؛[78] در میان امامان دوازدهگانه، جزء ویژگیهای اختصاصی قائم میباشد که ائمه اطهار از آن خبر دادهاند. به عنوان نمونه، از امام حسن مجتبی7 در روایتی نسبتاً طولانی آمده است:
... أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ إِلا الْقَائِمُ الَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اللَّهِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِکَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَیْن؛ [79] آیا مىدانید که هیچ یک از ما ائمّه نیست، جز آن که بیعت سرکش زمانش بر گردن اوست؛ مگر قائمى که روح اللَّه عیسى7 بن مریم پشت سر او نماز مىخواند؟ خداوند ولادت او را مخفى میکند و شخص او نهان مىشود، تا آن گاه که خروج کند، بیعت احدى بر گردن او نباشد. او نهمین از فرزندان ]از نسل[ برادرم حسین7 است و فرزند سرور کنیزان. خداوند عمر او را در دوران غیبش طولانى مىگرداند.
در این روایت، قائم فردی است که چند ویژگی دارد: این که حضرت عیسی7 پشت سر او نماز میخواند؛ غیبت دارد؛ ولادت او هم مخفی است و به طور مشخص نهمین فرزند از نسل امام حسین است.
همچنین امام زین العابدین7 در این زمینه فرمود:
الْقَائِمُ مِنَّا تَخْفَى وِلَادَتُهُ عَلَى النَّاسِ حَتَّى یَقُولُوا لَمْ یُولَدْ بَعْدُ لِیَخْرُجَ حِینَ یَخْرُجُ وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ؛[80] ولادت قائم ما بر مردم پنهان است تا جایی که خواهند گفت هنوز متولد نشده است، وقتى که ظهور کند، بیعت کسى بر عهدهاش نباشد.
طبق این روایت، ولادت قائم مخفی گردید؛ به گونهای که برخی مورد تولد ایشان تردید میکنند. بر همین اساس است این شبهه در ذهن بسیارى از شیعیان وجود داشت که امام عسکرى7 فرزندى ندارد و حتى تا زمان رحلت آن حضرت بسیارى بر این باور بودند. امام به منظور تبیین مقوله امامت و زدودن این شک و تردیدها از اذهان شیعیان، ولادت فرزند خویش را به اصحاب و شیعیان مورد اعتماد و وکیلان خویش اطلاع مىداد و او را به آنان معرفى مىکرد.[81]
در این زمینه روایاتی دیگری وجود دارند که با الفاظ قائم و غیر آن به مسئله خفای ولادت اشاره میکنند.[82]
ج) واژه قائم در روایات نهی از تسمیه
حکم نام بردن امام مهدی4 با نام مخصوص آن بزرگوار (م ـ ح ـ م ـ د) در روایات متعددی وارد شده است. در این روایات، این نهی گاهی با واژه قائم درباره امام مهدی4 به کار رفته است. از آن جا که حکم حرمت و عدم آن تنها درباره امام مهدی4 مورد بحث بوده،[83] و جزء موارد اختصاصی آن امام به حساب میآید؛ واژگانی مانند قائم که در روایات به کار رفتهاند به امام مهدی اختصاص دارند. به عنوان نمونه ریان بن صلت گوید: «وَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ لَا یُرَى جِسْمُهُ وَ لَا یُسَمَّى اسْمُهُ؛ چون راجع به قائم سؤال شد، فرمود: «شخصش دیده نمیشود، نامش نیز نمیشود.[84]»
در روایت از قائم خاص سوال شده است و حضرت نیز تنها درباره همان قائم فرمود: نامش برده نمیشود. حال اگر بخواهیم بدانیم این قائم کیست؛ باید روایات هم خانواده روایت مذکور ذکر شوند؛ بدین معنا که باید به سراغ روایاتی رفت که در آنها از امام مهدی و نیز نهی از تسمیه ذکر شده باشد تا از این طریق قائم مشخص شود:
از باب نمونه داود بن قاسم جعفرى میگوید: از امام هادی7 چنین شنیدم:
الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِی الْحَسَنُ فَکَیْفَ لَکُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ قَالَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَه وَ لَا یَحِلُّ لَکُمْ ذِکْرُهُ بِاسْمِه؛[85] «جانشین پس از من حسن است. حال شما چگونه خواهد بود، نسبت به جانشین بعد از آن جانشین؟» عرض کردم: براى چه، خدایم قربانت کند؟ حضرت فرمود: «زیرا شما خود او را نمىبینید و براى شما روا نیست که او را به نامش یاد کنید.»
بر اساس این روایت، آشکارا امام دوازدهم جانشین امام عسکری7 است و از بردن نام او نهی شده است.
د) واژه قائم درروایات غیبت امام مهدی
دستهای دیگر از روایاتی که در آنها واژه قائم به طور مطلق به کار رفته است، روایاتی هستند که به موضوع غیبت اشاره دارند که در ادامه به چند نمونه اشاره میشود: در حدیثی از امام جواد7 آمده است:
الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ وَ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِی[86]؛ قائم ما همان مهدى است؛ کسى که باید در غیبتش او را انتظار کشند و در ظهورش او را فرمان برند و او سومین از فرزندان من است.
امام جواد7 در این روایت، قائم را از سومین فرزندان خود دانسته است. بدیهی است سومین همان دوازدهمین امام خواهد بود و به امام مهدی4 منحصر است.[87]
از این چند دسته روایات آشکار میشود که منظور از قائم به طور مطلق امام مهدی4 است، نه فردی دیگر.
3-2-1-2. روایات نافی قائمیت یازده معصوم
روایاتی در منابع شیعی وجود دارند، مبنی بر این که اصحاب ائمه در جست وجوی قائم بودهاند، یا با توجه به برخی از اوضاع و اقوال زمانه، مانند تغییر دولت ها به سراغ اهل بیت: میرفتند و درباره قائم خروج کننده سوال میکردند. امامان معصوم افزون بر اینکه حضرت مهدی4 را به عنوان قائم معرفی کردهاند، قائمیت را از خود منتفی دانستهاند؛ مثلاً:
الف) نفی قائمیت امام باقر7
در دوران امام باقر7 با توجه به تغییرات حاکمان، این سوال به ذهن برخی از اطرافیان امام، از جمله عبداللّه بن عطا وجود داشت که خروج قائم چه زمانی است و مصداق آن چه فردی است. بر همین اساس، وی به امام گفت:
أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَائِمِ فَقَال وَ اللَّهِ مَا هُوَ أَنَا وَ لَا الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ وَ لَا یُعْرَفُ وِلَادَتُهُ قُلْتُ بِمَا یَسِیرُ قَالَ بِمَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص هَدَرَ مَا قَبْلَهُ وَ اسْتَقْبَلَ[88]. ]از امام باقر پرسیدم:[ از امام قائم مرا خبر بده! حضرت فرمود: «به خدا قسم او نه منم و نه آن کس که شما گردنها به سوى او میکشید. زادگاه او شناخته نشود.» گفتم: رفتارش چگونه خواهد بود؟ حضرت فرمود: «همان رفتار که رسول خدا داشت.»
در این روایت سؤال از قائم خاص است و حضرت به او خبر میدهد: قائمیکه منتظر خروج او هستید، فرد دیگری است و برای وی مشخصاتی مانند عدم شناخت ولادت او ذکر شده است.
در روایتی دیگر، حکم بن ابى نعیم میگوید:
در مدینه خدمت امام باقر 7رسیدم و عرض گفتم: من بین رکن و مقام خانه کعبه نذر کرده و به عهده گرفتهام که اگر شما را ملاقات کنم، از مدینه بیرون نروم تا زمانى که بدانم شما قائم آل محمد هستى یا نه. حضرت هیچ پاسخى به من نفرمود. من سی روز در مدینه بودم؛ سپس در بین راهى به من برخورد و فرمود: «اى حکم! تو هنوز این جا هستى؟» گفتم: آرى؛ من نذرى که کردهام، به شما گفتم و شما مرا امر و نهى و پاسخى نفرمودى. فرمود: «فردا صبح زود منزل من بیا.» فردا خدمتش رفتم، فرمود: «مطلبت را بپرس.» گفتم: من بین رکن و مقام نذر کرده و روزه و صدقهاى براى خدا به عهده گرفتهام که اگر شما را ملاقات کردم، از مدینه بیرون نروم، جز آن که بدانم شما قائم آل محمد هستى یا نه. اگر شما قائم هستى، ملازم خدمتت باشم و اگر نیستى، در روى زمین بگردم و در طلب معاش برآیم. حضرت در ادامه فرمود:
حَکَمُ کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ قُلْتُ فَأَنْتَ الْمَهْدِیُّ قَالَ کُلُّنَا نَهْدِی إِلَى اللَّهِ قُلْتُ فَأَنْتَ صَاحِبُ السَّیْفِ قَالَ کُلُّنَا صَاحِبُ السَّیْفِ وَ وَارِثُ السَّیْفِ قُلْتُ فَأَنْتَ الَّذِی تَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ یَعِزُّ بِکَ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ وَ یَظْهَرُ بِکَ دِینُ اللَّهِ فَقَالَ یَا حَکَمُ کَیْفَ أَکُونُ أَنَا وَ قَدْ بَلَغْتُ خَمْساً وَ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ أَقْرَبُ عَهْداً بِاللَّبَنِ مِنِّی وَ أَخَفُّ عَلَى ظَهْرِ الدَّابَّةِ[89]؛«اى حکم! همه ما قائم به امر خدا هستیم.» گفتم: شما مهدى هستى؟ حضرت فرمود: «همه ما به سوى خدا هدایت میکنیم.» گفتم: شما صاحب شمشیرى؟ حضتر فرمود: «همه ما صاحب شمشیر و وارث شمشیریم ]= شمشیر پیغمبر به ما به ارث رسیده و همراه ماست[.» گفتم: شما هستى آنکه دشمنان خدا را میکشى و دوستان خدا به وسیله شما عزیز میشوند و دین خدا آشکار میگردد؟ حضرت فرمود: «اى حکم! چگونه من او باشم، در صورتى که به 45 سالگى رسیدهام و حال آنکه صاحب این امر ]که تو در مورد وی میپرسى[ از من به دوران شیرخوارگى نزدیکتر و هنگام سوارى چالاکتر است.»
در این روایت، حکم بن ابی نعیم از واژه قائم در سؤال خود استفاده کرده است و امام باقر7 برای اینکه مفهوم قائم را کاملاً برای وی آشکار کند، ابتدا همه امامان را قائم خوانده و در انتها قائمیت خاص را از خود نفی کرده و به ویژگی قائم اصلی پرداخته است. طبق روایات، این فرد امام دورازدهم7 است که در دوران ظهور از چهل سال کمتر دارد که خداوند او را در صورت جوانى که از چهل سال کمتر دارد، ظاهر مىکند.[90]
ب) نفی قائمیت امام موسی بن جعفر7
آنگونه که در مطالب گذشته ذکر شد، برخی به قائمیت امام کاظم7 قائل بودند که «واقفه» نام گرفتند. گزارشها گویای آن است که اصحابی مانند یونس بن عبدالرحمن در زمان حیات امام کاظم7 دغدغه ذهنی خود را چنین پرسش کردهاند:
بر موسى بن جعفر7 وارد شدم و گفتم: اى فرزند رسول خدا! آیا شما قائم به حق هستید؟ فَقَالَ أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ لَکِنَّ الْقَائِمَ الَّذِی یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی لَهُ غَیْبَةٌ یَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ فِیهَا آخَرُونَ ثُمَّ قَالَ ع طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ وَ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛[91] حضرت فرمود: «من قائم به حق هستم؛ و لیکن قائمى که زمین را از دشمنان خدا پاک و آن را از عدل و داد آکنده میکند؛ همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد؛ او پنجمین از فرزندان ]= از نسل[ من است و او را غیبتى طولانى است؛ زیرا بر نفس خود مىهراسد. اقوامى در آن غیبت مرتد میشوند و اقوامى دیگر در آن ثابتقدم خواهند بود.» سپس فرمود: «خوشا بر احوال شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ما متمسک هستند و بر دوستى ما و بیزارى از دشمنان ما ثابتقدماند. آنها از ما هستند و ما از آنها هستیم. آنها ما را به امامت پذیرفتهاند و ما نیز آنان را به عنوان شیعیان پذیرفتهایم. پس خوشا بر احوال آنها و خوشا بر احوال آنها! به خدا سوگند آنان در روز قیامت هم درجه ما هستند.»
بر اساس این روایت، امام آشکارا، قائم پایانی را کسی میداند که با دشمنان خداوند مبارزه میکند و عدالت را گسترش میدهد و اوپنجمین فرزندان از نسل امام است.[92]
ج) نفی قائمیت امام جواد
دیگر امامی که درباره قائمیت او در میان یارانش سؤال وجود داشته؛ امام جواد7 است عبدالعظیم بن عبد اللّه حسنى میگوید: به محمد بن على بن موسى7 گفتم: «من امیدوارم شما همان قائم خاندان محمد باشید که زمین را از عدل و داد پر کند؛ چنانکه از جور و ستم پر شده است.» حضرت فرمود:
یَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا مِنَّا إِلَّا وَ هُوَ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هَادٍ إِلَى دِینِ اللَّهِ وَ لَکِنَّ الْقَائِمَ الَّذِی یُطَهِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً هُوَ الَّذِی تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَ یَغِیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ یَحْرُمُ عَلَیْهِمْ تَسْمِیَتُه[93]؛ اى ابو القاسم! نیست امامى از ما جز آنکه قائم به امر خداى عز و جل است و رهبر به دین خداست؛ ولى قائمى که به وسیله او خداى عز و جل زمین را از اهل کفر و جحود پاک و آن را از عدل و داد پر میکند؛ چنان کسى است که ولادتش بر مردم نهان و شخصش از دیدهها پنهان و بردن نامش بر آنها حرام و او همنام و هم کینه رسول خداست.»
این روایت نیز مثل روایات قبل، ضمن قائمیت اهل بیت، قائم پایانی را فرد دیگری مطرح کرده که دارای شاخصههایی است مانند خفای ولادت و حرمت تسمیه.
مجموعهای از روایات از نظر گذشت و در تمام آنها، اهل بیت، قائمیت به معنای عدالت گستر پایانی را از خود نفی کرده و آن را به امام مهدی منحصر دانستهاند. به نظر میرسد این عقیده در بین اصحاب شایع بوده است. که قائمی وجود خواهد داشت و در واقع، اصلش را مسلّم میدانستند؛ اما در مصداق آن از اهل بیت سؤال میکردند که در ذهن آنان به فردی خاص ناظر است. زیرا در سؤال حکم بن ابی نعیم، بعد از پرسش قائمیت، مسئله مهدی و صاحب السیف بودن او مطرح شده و امام در نهایت این ویژگیها را در موعود پایانی برای مخاطب خود ترسیم کرده است. با این وصف، میتوان ادعا کرد این واژه در همان دوران معصوم به عنوان یک «اصطلاح» برای موعود پایانی و منحصر به ایشان به کار رفته است.
گویا از آنجا که «قیام» حضرت مهدى4، درخشانترین فصل زندگى ایشان است؛ اتصاف به این صفت و لقب، همواره در کلام معصومان: تصریح شده است؛ چرا که اقامه و احیاى حق و دفع باطل، از مبانى حکومت مهدوی است و مهمّترین علت اتصاف آن حضرت به لقب قائم، آن است که وى در برابر اوضاع سیاسى و انحرافات دینى و اجتماعى، بزرگترین قیام تاریخ را رهبرى و حق و عدالت را در سرتاسر گیتی اقامه میکند. بر همین اساس، روایات در وجه تسیمه امام مهدی به قائم بر همین نکته تأکید دارند[94].
نتیجه گیری
با نگاهی اجمالی به بسیاری از اسناد و متون روایی شیعه، به این نکته رهنمون میشویم که در این متون، لقب معروف امام دوازدهم، «قائم » عنوان شده است. در منابع اهل سنت تنها یک گروه از آنها که معمولاً از آنان به «سنیهای متشیع» یاد میشود، این لقب را در منابع خود با استناد به منابع شیعی نقل کردهاند.
با نگاه مصداقشناسی، قائم در روایت دارای دو کاربرد مهم است:
[1]. دانش آموخته سطح چهار مرکز تخصصی مهدویت moslemkamyab61@gmail.com
[2]. ر.ک: حسین بن محمد نوری، نجم الثاقب، ج 1، ص 85-179، احمد سعیدی، اوصاف المهدی، ص 9- 215. در این کتاب 509 اسم، کنیه و لقب آمده است.
[3]. برای نمونههای غیر معتبر القاب، ر. ک: محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام مهدى بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج 2، ص 322 و هادی حجت، نقدی بر انتساب لقب و کنیهای ناسازوار به امام عصر، مجله علوم حدیث، ص 67- 82.
[4]. بازتاب ادعای این مدعی را میتوان در این منابع ملاحظه کرد: الجواب المنیر، بیان الحق، جامعالادله، الاربعون حدیثا فی المهدیین و الذریه، رسالة فی وحدۀ شخصیة المهدی الاول و القائم و الیمانی، پژوهشی درباره یمانی و گفتوگویی داستانی دعوت مبارک یمانی (به ترتیب: احمداسماعیل بصری، الجواب المنیر، ج 7، ص 165-180، بیان الحق و السدادمن الاعداد، ج 1، ص 17، ابومحمد الانصاری، جامع الادله، ص 225-226، ناظم العقیلی، الاربعون حدیث فی المهدیین و ذریة القائم، ص 50، علاء السالم، رسالة فی وحدۀ شخصیة المهدی الاول و القائم و الیمانی، ص 5-7، ناظم العقیلی، پژوهشی درباره یمانی، ج 3، ص 7-16 و عبدالعالی المنصوری، گفتوگویی داستانی دعوت مبارک یمانی، ج 1، ص 64.
[5]. قوم به جماعتی از مردم یا به گروهی از مردان گفته میشود (حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قران، ص 690).
[6]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قران، ص 690، خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 5، ص 233 و اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغة، ج 6، ص 59.
[7]. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران، ج 9، ص 349.
[8]. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 5، ص 232.
[9]. همان.
[10]. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 500.
[11]. علی بن محمد خزار قمی، کفایة الاثر، ص 46.
[12]. جمعی از نویسندگان، اصول سته عشر، اصل زید الزراد، ص 6.
[13]. همان، اصل ابی سعید عصفری، ص 15.
[14]. همان، اصل جعفر بن محمد حضری، 71.
[15]. به ترتیب اصلها: الکافی، ج 1، ص 25، ج 1، ص 534 و ج 2، ص 23.
[16]. درباره سلیم ر.ک: خویی، معجم الرجال الحدیث، ج 8، ص 217 – 228 و اسلام ملکی معاف، مؤلف کتاب اسرار آل محمد بر ترازوی نقد، مجله مطالعات قران و حدیث، ص 149-182. 1387 شماره دوم . درباره اصول سته عشرباید گفت قدیمیترین نسخه آن توسط شیخ حر عاملی به دست آمده است. شیخ حر عاملی ضمن اعتماد به این نسخه به احادیث آن اطمینان دارد، زیرا احادیث آن در کتابهای معتبر مانند کافی موجود است. مواردی هم که در اصول و کتابهای معتبر نیست، دارای مؤید است و یا در آن احادیث منکر نقل نشده است. مجلسی اصل حضرمی را بنا بر نسخه ای قدیمی از منصور بن الحسن بن الحسین الآبی(422 ق) از محمد بن الحسن القمی (374ق) نقل کرده است. قمی هم از أبی محمّد هارون بن موسى التلعکبری از محمد بن همام عن حمید بن زیاد از أحمد بن زید بن جعفر الأزدی البزاز از محمد بن المثنى روایت کرده است . (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 1، ص 44).
[17]. عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص 25، 80، 317، 330، 371 و 374.
[18]. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 323، 367؛ ج 2، ص 45، 275، 278، 317، 327 و 340.
[19]. منسوب به احمد بن محمد اشعری، النوادر، ص 173. اصل النوادر به حسین بن سعید اهوازی متعلق است (ر.ک: محمد باقر ملکیان، الکتاب المشتهر به "نوادر أ حمد بن محمد بن عیسی" مجله الاجتهاد و التجدید، شماره 44، ص 341-350)
[20]. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج 1، ص 61، 87، 88، 156، 173، ج 2، 320 و 329.
[21]. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 21، 28، 78، 152، 153، 162، 153، 162، 175، 176، 184، 188، 189، 193، 259، 336، 356، و...
[22]. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32.
[23]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، 25، 307، 333، 338، 340، 342، 368، 370، 372، 397، 407، 408، 411، 426،429،431، 436 و...
[24]. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، 25، 59، 67، 86، 94، 114، 115،136، 146، 150، 154، 156، 166، 170، 173، 177، 179، 181 و...
[25]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 51،55، 77، 139،143، 144، 152، 240، 253، 257، 258، 260، 263، 269، 280، 287 و...
[26]. شیخ طوسی، الغیبه، ص420، 422، 423، 435، 436، 437، 438، 444، 445، 447، 449، 452، 453، 456، 459، 456و...
[27]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 202.
[28]. همان، ج 1، ص 536.
[29]. همان، ص 204.
[30]. همان، ص 536- 537.
[31]. همان، ص 525و 536.
[32]. علامه مجلسی، مراة العقول، ج 6 ، ص 240.
[33]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 307.
[34]. شیخ مفید، الامالی، ص 174. فرات کوفی در تفسیر خود در این زمینه روایت دیگری از پیامبر خدا نقل کرده است (ر.ک: فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، ص 455).
[35]. شیخ طوسی، الغیبه، ص 48. در این زمینه روایات دیگری نیز ذکر شده است (ر.ک: الغیبه طوسی، ص 48 و عبداللّه بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص 330).
[36]. این کتاب تالیف یکی از واقفیان، به نام ابو محمد على بن احمد علوى موسوی است.
[37]. شیخ طوسی، رجال، ص 334.
[38]. محمد بن عمرکشی، رجال کشی، ص 477. سند حدیث و متن آن بدین گونه آمده است: «أبو عمرو قال: سمعت حمدویه قال: زرعة بن محمد الحضرمی واقفی حدثنی علی بن محمد بن قتیبة قال حدثنی الفضل قال حدثنا محمد بن الحسن الواسطی و محمد بن یونس قالا حدثنا الحسن بن قیاما الص یرفی قال سألت أبا الحسن الرضا فقلت جعلت فداک ما فعل أبوک؟ قال مضى کما مضى آباؤه: قلت فکیف أصنع بحدیث حدثنی به زرعة بن محمد الحضرمی عن سماعة بن مهران أن أبا عبد الله قال إن ابنی هذا فیه شبه من خمسة أنبیاء یحسد کما حسد یوسف و یغیب کما غاب یونس و ذکر ثلاثة أخر؟ قال کذب زرعة لیس هکذا حدیث سماعة إنما قال صاحب هذا الأمر یعنی القائم فیه شبه من خمسة أنبیاء و لم یقل ابنی.»
[39]. شیخ طوسی، الغیبه، ص 41.
[40]. علی بن ابراهیم قمی، تقسیر قمی، ج 1، ص 200.
[41]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 533.
[42]. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 259 و محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج 1، ص 397.
[43]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 408.
[44]. احمد بن محمد برقی، محاسن، ج 1، ص 61.
[45]. جمعی از علما، اصول سته عشر، اصل عصفوری، ص 15.
[46]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 8، ص 50.
[47]. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 275.
[48]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 257.
[49]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 411.
[50]. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 333.
[51]. همان، ج 1، ص 257.
[52]. ر.ک: محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 155.
[53]. همان، ج 1، ص 368.
[54]. احمد بن محمد برقی، محاسن، ج 1، ص 156 .
[55]. همان، ص 173
[56]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 338.
[57]. همان، ص 340.
[58]. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 342.
[59]. همان، ج 2، ص 649.
[60]. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 188.
[61]. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 176.
[62]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 4، ص 185.
[63]. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 315.
[64]. همان، ص 316.
[65]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 3، ص 133.
[66]. همان، ج 8، ص 50.
[67]. محمد بن حسن صفائر، بصائر الدرجات، ج 1، ص 152.
[68]. محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 25.
[69]. احمد بن خالد برقی، محاسن، ج 1، ص 61.
[70]. همان، ج 1، ص 87
[71]. فراوانی این دسته از روایات و صراحت آن در امام دوازدهم به گونه ای است که از بررسی سندی آن پرهیز میشود.
[72]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 533.
[73]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 372.
[74]. همان، ص 143.
[75]. همان، ص 345.
[76]. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 86.
[77]. این دسته روایات که به طور مستقیم امام دوازدهم را قائم معرفی کرده ویا به گونهای به معرفی حضرت پرداخته که قائمیت را از خود اهل بیت متمایز کرده باشند؛ در مصادر اولیه شیعه به طور فراوان به کار رفتهاند (ر.ک: محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص 67-86-94-96-102-179-247و شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 55-139-152-241-252-257-258-259-260-261-282-288-304-312-و ج 2، ص 335-372-376-377-383-378).
[78]. ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین، ص 127-153.
[79]. همان، ج 1، ص 316.
[80]. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 322.
[81]. حسن حسینزاده شانهچى، اوضاع سیاسى اجتماعى و فرهنگى شیعه در غیبت صغرى، ص 55.
[82]. محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج 1، ص 337 و 342 و شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، 44، ص 303.
[83]. درباره حکم حرمت و عدم آن در منابع متعددی بحث شده است (ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 648؛ شیخ حر عاملی، کشف التعمیه فی حکم التسمیه، علامه مجلسی، مرآة العقول، ج 4، ص 16؛ حسن بن محمد نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 287 و نجم الدین طبسی، تا ظهور، ج 1، ص ، 66).
[84]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 333. شبیه همین روایت از ریان بن صلت در هدایه الکبری با ترکیب آشکارتر ذکر شده است: «یقول القائم المهدی بن الحسن لا یرى جسمه و لا یسمى باسمه» (حسین بن حمدان خصیبی، الهدایه الکبری، ص 364).
[85]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، 333-334.
[86]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 377.
[87]. نمونههای دیگر که با ترکیب غیبت و قائم آمده است: ر.ک محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 339ـ 341؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص 109-163؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه،146-170-171- 173-175-176-177-191 و شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 51-323-326.
[88]. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 169.
[89]. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 536.
[90]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 316.
[91]. همان، ج 2، ص 361. نمونه دیگر: حمیری، قرب الاسناد، ص 374.
[92].
[93]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 377.
[94]. ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 383.
منابع